یادداشت های بازمانده
درباره



یادداشت های بازمانده


کیوان محمدی
باید از یک جایی شروع کرد. منتظر ماندن برای فردایی بهتر، یعنی بی‌عملی و حسرت ابدی. من مدت‌هاست به این فکر می‌کنم که «هدف» چیزی جز خود «مسیر» یا «وسیله» نیست. هر آنچه آرزوی‌اش را داریم باید همین امروز تجربه کنیم.
آهنگ وبلاگ

یک شب که خستگی بر من چیره شده بود. باری سنگین بر پلک هایم نشست و بی اختیار به خواب رفتم! آن شب ، خواب دوستانم را دیدم.
نزدیکترین آن ها که در راه دوستی پوسیده بود قصد هلاک کردن مرا داشت ، با خنچری که بر پیکرش "رفاقت" حک شده بود. ناگاه پدرم از راه رسید و مرا از چنگ آن بد ذات نجات داد!
دومی دختری بود که نفسم از هستی او بود ، دخترک نیت سوزاندن من در آتش چاهی را داشت که نامش را عشق نهاده بودند! در آن دم ، مادرم بود که مرا با طنابی از جنس "مهر" از آن آتش جانگداز به در آورد!
صبح آن روز نه دست مادر را بوسیدم نه تن پدر را فشردم و در قرارملاقاتم با دو تن از دوستانم حتی یک دقیقه نیز تأخیر نکرم ، زیرا چیزی که دیدم فقط یک خواب بود!


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان محمدی 91/1/11:: 9:45 عصر     |     () نظر